به گزارش سینماپرس، آنچه در ادامه میآید خلاصهای از نشست «سینمای جنگ» است، که در تاریخ ۱ آبان ۹۶ در سالن آمفی تئاتر دانشکده صدا و سیما برگزار شد. در این نشست آقای «شهاب الدین عادل» (عکاس، مستند ساز و پژوهشگر سینما) و «آقای سجاد مهرگان» (منتقد سینما) به بیان آرا و دیدگاههای خود درباره ژانر جنگ در سینما پرداختند.
شهابالدین عادل که سخنران نخست این نشست بود با اشاره به تاریخچه مفهوم ژانر سخن خود را آغاز کرد و گفت:رسم روزگار این چنین است که هر چیزی مد میشود سریع بچههای جوان دریافت میکنند و درباره آن فعالیت و تلاش میکنند از جمله موضوع ژانر که این روزها بازار آن در سینما داغ است. در سینمای ایران چنین است و شاید به این دلیل باشد که اخیراً دو کتاب منتشر شده که کتابهای جدیدی نیستند ولی در بازار آشفته کتاب سینمایی کشور که خیلی ناهمگن است کتابی از ریکارد من ترجمه شده است، کتاب ژانر است و کتاب دیگری سیونیل است که این دو کتاب کمک کردند تا دانشجویانی که مطالعات سینمایی میکنند با مقوله ژانر آشنا شوند.
ژانر اصلاً چیز جدیدی نیست. مقوله ژانر از پیدایش تاریخ سینما وجود داشته ولی تئوریک نشده بود. یعنی تئوریزه نشده است. ]این مفهوم [از سالهای ۱۹۲۰ به این سو در سینمای امریکا و صنعت فیلم امریکا ایجاد شد. به این دلیل بحران اقتصادی که بین سالهای ۱۹۲۵ تا ۱۹۲۹ و ۱۹۳۰ در امریکا اتفاق میافتد استودیوها به سمت ورشکستگی میروند و به همین دلیل بانکها روی استودیوها سرمایهگذاری میکنند. یعنی ایجاد ژانر در سینما خاستگاه اقتصادی داشته است. ژانر با «ترمینولوژی»های مختلف در زبانهای مختلف بیان میشود. با نظریات جدید دستاندرکاران حوزههای تقسیمات ادبی در دهه ۲۰ الی ۳۰ روسیه – یعنی دیدگاههایی پراپ و فرای و «شوکولوفسکی» و دیگران در حوزه «فرمالیزم» و نظریات تقسیمات ادبی – دیدگاهها آشنازدایی در آن سالها اتفاق میافتد. ژانر ریشه تاریخی در ادبیات دارد. فیلسوف ایتالیایی «پروجی» میگوید هر چه در ژانر قرار میگیرد ارزش خود را از دست میدهد. جالب این است که درباره ژانر حرف میزند ولی ژانر را نقد میکند. دیدگاهی که «رومانتیک»های ادیب هم داشتند. یعنی کسانی که در حوزه ادبیات رومانتیک کار کردند اعتقاد داشتند ژانر چیز خوبی نیست و ارزشهای هنری را تحت شعاع قرار میدهد. این دیدگاهی بود که «فرمالیست»های روسیه در سالهای دهه ۲۰ روی این مانور دادند. دیدگاهی که شوکولوفسکی مطرح کرد این بود که اگر پدیده آشنازدایی در ادبیات بکار میگیریم برای این است که ژانر دیگری خلق کنیم. در حقیقت میتوان گفت طبیعت آشنازدایی باعث میشود فرمولهای شکلگیری اشکال ژانر تحت شعاع قرار گیرد. بنابراین ژانر هم میتواند خوب باشد و هم میتواند خیلی خوب نباشد.
• آقای سجاد مهرگان در مقدمه صحبت خود به بررسی اثرات جنگ جهانی دوم بر جریان فیلم سازی هالیوود پرداخت و بیان داشت: موضوع جلسه درباره سینمای جنگ با نگاه به جنگ جهانی دوم است. چیزی که میتوانیم پیشوندی قبل آن اضافه کنیم که تحت عنوان «پروپاگاندای جنگی» است. بعد از جنگ جهانی دوم تدریس واحد درسی در دانشگاههای امریکا و جهان جدیتر شد. آن واحد درسی پروپاگاندای جنگی بود. از آنجا که جهان فهمید با استفاده از سینما میتواند هم شناسایی کند، و هم میتواند حمله کند و علاوه بر آن میتواند از خود دفاع کند.
سینما تنها یک ابزار رسانهای نبود بلکه سلاحی بود در دست جنگافروزان و همینطور کسانی که در مقابل جنگ از خود دفاع میکنند. مهمترین ویژگی که سینما در مقابل رسانههای دیگر داشت همانند تئاتر و رسانههای مکتوب، ویژگی مهمی بود که سینما هم میتوانست تائید و هم تکذیب کند. اسم فیلمی که در همان دوران ساخته میشود تا پیرامون همین ویژگی رسانه صحبت کند.
یعنی رسانه ابزاری است که توانائی تائید و تکذیب دارد چون اغنای تصویر اغنای بسیار قویی است و میتواند اتفاقات درون جنگ را هم تائید و هم تکذیب کند.
اجازه دهید حرف آخر خود را همان ابتدا بیان کنم که فکر کنم رویکرد بحث من مشخصتر میشود. ما کتاب معروفی در حوزه رابطه بین جنگ جهانی دوم و هالیوود داریم که از آقای «رابرت مکلاک» است. عنوان این کتاب ما همیشه فیلمهایی خواهیم داشت است. تمام حرف من همین است. امریکا همیشه فیلمهایی خواهد داشت تا با استفاده از آن حرفهای رسانهای خود را بیان کند.
به قولی همیشه هالیوود در آستین بزرگ خود فیلمهایی را دارد که با استفاده از آن میتواند حتی جریانهای جنگی را به نفع خود عوض کند. در ادامه صحبتهای خود میگویم که امریکا با استفاده از ساختن فیلمی همانند فیلم «جان فورد»، به نام کارخانه کشتار، حتی نتایج دادگاه جنگی «نورنبرگ» را عوض میکند. این فیلم در دادگاه جنگی نورن برگ پخش میشود. یعنی بعد از جنگ جهانی دوم است. یکی از ویژگی هالیوود همانطور که گفتم این است که همیشه برای تمام اتفاقات فیلمهایی را دارد. فیلمهایی که بتوانند به اوضاع نامساعد امریکا چه در داخل جنگ، چه در زمین خود یعنی در خاک امریکا و چه در مشکلاتی که در سیاست بینالملل یعنی دیپلماسی فرهنگی وجود دارد، کمک کنند.
از مشکلاتی که بعد از جنگ جهانی دوم امریکا با آن روبرو بود، مسکن بود. وقتی امریکا وارد جنگ جهانی دوم شد بسیاری از مردم از لحاظ اقتصادی تحت فشار بودند. یک مشکل بزرگی که وجود داشت این بود که مجبور بودند از ایالتهای خود به ایالتهایی بیایند که در آن جا صنایع تسهیلات جنگی در حال گسترش بود. کارخانههایی وجود داشت که اسلحه میساخت و وسیلههای جنگ افروزی را میساخت که امریکا به آن نیاز داشت.
این اتفاق باعث شده که مردم به واشنگتن بیایند، در حالی که خانههای زیادی برای استقرار آنها وجود نداشت. جمعیت بیخانمان و جمعیتی که مجبور بودند خانهها را با یکدیگر شریک شوند در جامعه امریکا زیاد شده بود. این قاعدتاً یکی از مشکلات اجتماعی آن دوران امریکا است.
هالیوود چطور نگاه میکند؟ فیلمی همانند هر چه بیشتر خوشحالتر را آقای «جورج استیونس» برای این مشکل میسازد. آقای جورج استیونس را همه میشناسند؛ یکی از کارگردانانی است که خیلی خوب بلد است موزیک، درام و کمدی را با هم تلفیق کند. یعنی از یک موضوع تلخ همانند بیخانمانی چنان فیلم پروپاگاندایی در دوران جنگ(این فیلم در سال ۱۹۴۳ ساخته شد) میسازد که این موضوع تلخ را تبدیل به طنز میکند و آن طنز را به همه مردم نشان میدهند و از آن پس تاثیر بسزایی و بسیار مثبتی در این دارد که مردم این مشکل را از زاویه دیگر نگاه کنند. باید دید آن فضای تلخ را چطور یک کارگردان میتواند برای کشور خود با میهنپرستی تمام تبدیل به فضای شاد کند هر چند در کشور ما حتی فضایی به این بحرانی وجود نداشته، ولی فیلمهای ما عموماً فیلمهایی هستند که تلخ اند.
• شهاب الدین عادل، پژوهشگر حوزه سینما با بیان این نکته که سخن گفتن از چیستی ژانر مقدمهای ضروری برای بیان شاخصه ژانر است، سخنان خود را این چنین پی گرفت:
در مورد این که خود ژانر چه وضعیتی دارد باید گفت سه مسئله اساسی در حوزه ژانر میتوانیم مطرح کنیم. یک خاستگاه مهم ژانر به فرهنگ توده در وهله اول بازمیگردد. خاستگاه دومی که امروزه در ژانر حائز اهمیت است این است که ژانر را در آن معنا که انتقال و گذار از عصر مدرن به پست مدرن، سینما را ترکیب کرده است و ژانر را میکس کرده است. در سینمای فهیم امروز دنیا، در سینمایی که اندیشه سینماگران قَدَر در آن وجود دارد، با توجه به تعریفی که فیلسوفی همچون «پروچی» ارائه میدهد – که یکی از دیدگاههای اولیه ژانر در ادبیات است – موقعی که ژانر را تعریف میکنیم ارزش هنری اثر را تحت شعاع قرار میدهیم. یا شوکولوفسکی به عنوان نظریهپرداز آشنازدا در مکتب روسیه میگوید: آشنازدایی راهی برای از بین بردن ساختارهای ژانر است. در عین حال خود ژانر میشود و ارزش هنری پیدا میکند. بنابراین سینمایی که امروزه در سینمای پستمدرن شاهد آن هستیم ترکیب ژانرها است و ژانری به آن معنا که در سینمای هالیوود برخورد داریم عملاً وجود ندارد.
بحث سوم این است که تولید و فروش و اقتصاد جهانی و جایی که سینما میتواند در جایگاه سود خالص کارخانههای چیپ سازی قرار گیرد، میتواند توسط ژانر انجام شود. شما کافی است به یک آمار در مورد سه فیلم یا ۴ فیلم «کریستوفر نولان» – غیر از دانکرک– مراجعه کنید. اتفاقاً یک زیر ژانر سینمای جنگ یعنی علمی-تخیلی-جنگی است. توجه کنید که حدود سه میلیارد دلار فروش دارد که به اندازه بودجه فرهنگی سه کشور است. خاستگاه اقتصادی قضیه هم حائز اهمیت است.
ژانر برگرفته از کانتکست اجتماعی است. یعنی کانتکست اجتماعی است که عموماً ژانر را میسازد
• عادل در ادامه گفت: اجازه میخواهم وارد موضوع جنگ شوم که بحث ما است. وقتی امریکا از لحاظ تاریخی به جنگ جهانی دوم وارد میشود، فیلمهای بسیاری در این مورد ساخته میشود؛ از اینجا تا ابدیت، قبل از این که فیلم پرل هاربر ساخته شود، فیلمهای بسیاری در سالهای این اتفاق ساخته شد که فیلمهای خوب و بزرگی بودند. حداقل برخی رابطهای با پروپاگاندا نداشتند و خود اتفاق را رقم زدند.
وقتی بندر «پرل هاربر» مورد حمله نیروهای متحد آلمان در ژاپن در دهه ۴۰ قرار میگیرد، اتفاقات اجتماعی در امریکا رخ میدهد. از جمله این که ژاپنیها را در کانادا و امریکای شمالی تحت کنترل قرار میدهند. وحشت این را دارند که اتفاق درون کشور هم رخ دهد. این باعث شد نه فقط آن نوع فیلمها، که فیلمهای دیگری هم به وجود آید که فقط بحث فیلم جنگی نبود. فیلمهای درام و ژانرهای دیگر هم بود. اما خود فیلم جنگی از سه مقطع معین شروع میشود.
• مقطع اول، پیروزی امریکا در جنگ است. بعد از این که امریکا تسلط بر اروپا پیدا میکند و ساختارهای اقتصادی اروپا را زیر سلطه خود میکشد به دلیل این که خود از جنگ دور است و به طور مستقیم در جنگ وارد نشده است و از اروپا عملاً یک ویرانه باقی مانده است و سرمایهگذاری که آنجا صورت میگیرد باعث میشود امریکا حقانیت خود را در آنجا تائید کند. این اولین مقطعی است که وارد میشویم.
• در مقطع دوم دهه ۶۰ و ۷۰ است که جنگ سرد است و قدرت شرق و غرب و دو قطبی و سه قطبی شدن جهان مطرح میشود. چین بعد از انقلاب ۱۳۵۰ وارد قضیه میشود که این خود یک گروه فیلم و یک گروه کار را ایجاد میکند. در دهه ۶۰ جنگ ویتنام است که نمیتوانیم زیر ژانر بیان کنیم بلکه یک ژانر قدرتمند داریم که ۶۰ کتاب درباره آن نوشته شده است.
• اواخر دهه ۷۰ و دهه ۸۰ جنگهای ستارهای را داریم که بحث زمین مطرح نیست. بلکه بحث کهکشان و قدرت در بیرون از حیطه زمین مطرح است. به همین دلیل بعدها در فیلمهای «ساینس فیکشن»، سری فیلمهای بیگانه میبینیم که جنگ خارج از زمین هم تعریف میشود.
• شهاب الدین عادل در ادامه به تشریح مفهوم پروپاگاندا پراخت و گفت: پروپاگاندا واژه سیاسی است که مورد استفاده قرار میگیرد. به هر حاکمیتی که گفتمان قدرت خود را بر ساختار سینما تعریف کند آن سینما پروپاگاندا میشود. ما در سینمای امریکا دو تیپ سینمای ویتنام داریم. سینمای ویتنام مرسوم در هالیوود داریم که نمونه کلاه سبزها و غیره هستند و حتی در جنگ جهانی دوم هم این را داریم.
فرض کنید قلعه عقابهای «جی هاتن» فیلم تبلیغاتی است. خیلی از فیلمهای امریکایی تبلیغاتی هستند همانند فیلمهایی که در فیلم خود اشاره کردند. مثلا فیلم فرار بزرگ فیلمی تبلیغاتی است که زیر ژانر فرار از اسارت است. کمپ شماره ۱۷ «بیلی وایلدر» هم میتواند همین باشد که قبلتر ساخته شده است.
موقعی که انقلاب در روسیه رخ داد، رهبر انقلاب «لنین» میگوید مهمترین موضوع برای ما سینما است. به وزیر فرهنگ ماموریت میدهد مدرسه سینمایی «وگیگ» را تاسیس کند. از همان ابتدا تکلیف حاکمیت سینما مشخص است. به همین دلیل موقعی که حاکمیت بعدی در روسیه میآید –یعنی در سال ۱۹۲۳ که لنین میمیرد و «استالین» قدرت میگیرد- حاکمیت خود را اعمال میکند. یعنی فرمالیسم را محکوم می کند. چرا که اینها زیرساخت سیاسی دارد.
پس ژانر از کانتکست ایجاد میشود. ولی من فکر میکنم در سینمای جنگی این ژانر جنگی نیست که از کانتکست پدید آمده است. درست برعکس است. یعنی این سینمای جنگی است که کانتکست جنگ را در هالیوود پدید آورد. این حرف من نیست. حرف بسیاری از نظریهپردازان حوزه سینمایی است که مردم امریکا کاملاً با ورود به جنگ جهانی دوم مخالف بودند. طبق آخرین آماری که در کتابها ذکر میکنند.
• سجاد مهرگان، منتقد سینما، با بیان زمینه ایجاد ژانر، بیان داشت: فکر میکنم آقای عادل هم با من همنظر باشند که ژانر برگرفته از «کانتکست» اجتماعی است. یعنی کانتکست اجتماعی است که عموماً ژانر را میسازد. مثلاً ژانر «نوآر» که دکتر هم به آن اشاره کردند شرایط بحران اقتصادی امریکا عدم اعتماد مردم به حکومت باعث میشود شخصی به نام کارگاه خصوصی پدید آید. یعنی کارگاه خصوصی در امریکا برای این ایجاد میشود که مردم به دولت و پلیس اعتماد ندارند و در فیلمهای آن دوران یعنی فیلمهای گنگستری و نوآر کارگاه خصوصی زیادی را میبینیم.
از شعارهای «روزولت» بود که من نمیگذارم جوانان کشور من یک بار دیگر وارد جنگ شوند. این شعار سیاسی روزولت بود. طبق آماری که وجود دارد تنها ۵/۲ درصد از مردم امریکا در آن زمان راضی بودند امریکا وارد جنگ شود. بازیگران بزرگی مخالف این بودند. یکی از بازیگران «لیلین گیش» است که همه میشناسیم. هالیوود دوست داشت جنگ شکل بگیرد.
شروع هالیوود در مقابله با جنگ از سال ۱۹۳۶ بود. یعنی فیلمهایی همانند اعترافات یک نازی دقیقاً فیلمی است که در آن دوران ساخته میشود. چرا که سردمداران هالیوودی علاقمند بودند امریکا وارد جنگ شود. چون خانواده های آنها در اروپا قتلعام میشدند. حتی قبل از آن با «هیتلر» عکس یادگاری دارند.
از زمانی که هیتلر کشتن یهودیها را شروع کرد با او مخالف شدند و در ستیز با او فیلم ساختند و این فیلمها باعث شد سنای امریکا تصمیم بگیرد وارد جنگ شود یا نشود. جلسه معروفی در سنای امریکا در تاریخ امریکا داریم. کمیتهای در سنا وجود دارد که در ورود امریکا به جنگ جهانی دوم شکل گرفت. جامعه کانتکست امریکا ورود به جنگ را نمیپسندید.
هالیوود علاقهمند به ورود جنگ بود. جلسه معروف سنا که «برادران وارنر» را مشخصاً «هری وارنر» را به مجلس سنا میکشانند و به او میگویند جنگافروزی میکنید و ما نمیخواهیم وارد جنگ شویم و همانجا بیانیه معروف هری وارنر، رئیس کمپانی برادران وارنر میگوید تمام داشتهها و نداشته هایم را در راه مقابله با «فاشیست» خرج میکنم.
• عادل در بخش پایانی این گفت و گو، گفت: ژانر خاستگاههای مختلف دارد. خاستگاه نظام تولید دارد، خاستگاه فرهنگ توده، خاستگاه تئوری مولف، خاستگاه تکنولوژی، ستارهسازی و شمایلنگاری و حتی خاستگاه تمایز هم دارد. یعنی خیلی از منتقدان و نظریهپردازان اعتقاد دارند تناقض میتواند یکی از مواردی باشد که تعریف ساختار ژانر را عوض کند.
پروپاگاندا یک بحث سیاسی است. بحث تنها جنگ نیست. اینها باید از هم تفکیک شوند
در مورد بحث سینمای جنگی امریکا یا سینمای جنگ جهانی دوم این نظریهای که تحت عنوان نظریه توطئه یا دسیسه است فقط بحث سینمای جنگی نیست. یعنی اگر بخواهید گسترش دهید جناحی در هالیوود هستند که این جناح حاکمیت تبلیغاتی و سیاسی خود را دارند و جناح کمی هم نیستند و زیرساختهای مهاجرین اروپائی هستند و به صنعت هالیوود در سال ۱۴۱۴ و در شکلگیری نقش داشتند که طبیعتاً درگیریهای مختلف میسازند. در حقیقت بحثهای نژادی و هم غیرنژادی به میان می آورند.
بحث کلیتر وجود دارد که تحت عنوان فرهنگزدایی و فرهنگپذیری است که سینمای امریکا سعی دارد ابتدا فرهنگ خودی را از بین ببرد و فرهنگ خود را جایگزین کند. طبیعی است در این فرآیند پروپاگاندا وجود دارد. فیلمهای تبلیغاتی و سیاسی و خیلی چیزهای دیگر وجود دارد.
خود ژانر جنگ، جنگ جهانی دوم میتواند یک خاستگاهی برای سینمای جنگ باشد. یعنی یک ژانر باشد. همانند جنگ جهانی اول منظور است که راههای افتخار «کوبریک» یا فیلم چگونه غرق تصویر شده یا همین فیلم آخری که «ژان پیر ژونه» ساخته است. بنابراین هر جنگی میتواند محمل یک ژانر یا زیرژانر باشد.
من باز هم توصیه میکنم مواردی که هستند دوستان دانشجوی سینما مطالعه کنند چون خاستگاه ژانر همانند روایت است. یعنی بسیار دیدگاه متناقض دارد. از این که ژانر چیز خوبی است یا خیر شروع میشود تا به این میرسد که خاستگاهها چه هستند. حتی خاستگاههای زبانشناسی نحوی و معنایی دارد که خیلی پیچیده تر از آن است که ما ردهای برای انواع هنرها داریم.
به دلیل همین ساختارهای متنوعی که دارد نمیتوان حتی یک فیلم را خیلی تفسیر کرد. دیدگاه متناقض که «ریکارد من» تعریف میکند این است که در یک اثر ممکن است ساختارهای مختلف از ژانرهای مختلف وجود داشته باشد. به همین دلیل تفکیک خیلی دقیق دشوار است. این فقط باید مطالعه شود و اشکال مختلفی که خاستگاه ژانر هست توسط نظریهپردازان و کسانی که در این زمینه نوشتند روشن شود و با دیدن الگوها و فیلمها برای شناخت ژانر و در سطح گستردهتر سبک نیاز است. مثلاً هفتهای ده الی ۱۲ فیلم را باید ببینید. اگر نبینید به نتیجه نخواهید رسید. دانشجوی سینما اولین و آخرین کاری که باید حتماً انجام دهد غیر از دیدگاههای اعتقادی دیدن فیلم است.
*نقد سینما
ارسال نظر